.: آوای آتش آبی :.

... بشنو از این دل خسته من ...

.: آوای آتش آبی :.

... بشنو از این دل خسته من ...

...

 

 

 

 

 

 

نگاهی به سوی در پنجره

به رگبار بست این هوا حنجره

 

زنی پشت در،در قفس گیر کرد

میان گلویش نفس دیر کرد

 

منم من به پایت در افتاده ام

کنار صدایت سر افتاده ام

 

تو از دستهای بدان دور شو

برای نگاهم همه نور شو

 

من از حرف مردم تو را زاده ام

بهایش همه آبرو داده ام

 

همه پیچ و خم را به جا آمدم

کجا رفته ای؟ من کجا آمدم؟

 

دل من خودش را کجا بسته بود؟

به جایی که خود از همه خسته بود

 

تو بودی تمام تپش های تن

همه کفش های سر راه من

 

تو با دست پُر،پُر ز خس آمدی

همه پیکرم له ، سپس آمدی

 

مقوای دل را سه لا کرده ام

همه پاسخ از جنس لا کرده ام

 

خدای صدایت دگر پیر شد

نوایی نیامد خدا دیر شد