چقدر بده آدم دلش پر باشه اما لال مونی بگیره و نتونه با کسی حرف بزنه ... سعی کردم حرفهامو تو این شعر بگم ...
زندگی و من
چه می دانم که این بیراهه ی افسونگر دنیا چه می خواهد!
چه می خوانم از این برج بلند زیستن در کنار نام های دیگر دنیا؟
کدام آزرده خاطر را در این برف زمستانی می توان دریافت؟
کدامین ماهرویی در این ظلمت های شب هنگام چهره اش زیباست؟
چرا از تو حکایت می کنم ای یار؟
چرا از خویشتن می گویم و تو بازم نمی خوانی، ای دوست؟
مرا در غصه های خویش تنهایم گذارید،
مرا در این غم بودن، مرا در این آشپزخانه ی مرغان دریایی،
مرا در این آسمان کودکیهایم تنهایم گذارید
از این برف زمستانی هراسی نیست،
چرا این گونه می ترسی؟ به جمع صاحبان پیوند،
به جمع دوستان و آشنایان پیوند...
کنار خویشتن خواهم مرد،
به یاد خویشتن خواهم رفت...
ای روزگار ...
من کنار خیابان ایستاده ام، در شبی بارانی. قطرات درشت باران بر روی صورت خسته ام همچون مشت آهنی سرنوشتی شوم ضربه می زنند. گویی می خواهند قدرت تحمل مرا بیازمایند. و من همچنان ایستاده ام. هیچ کس نیست. می توانم تصویر خودم را بر آسفالت کف خیابان ببینم. و آن جغدی که بالای آن ساختمان نشسته است، گرچه وجودش جز توهمی هول انگیز در ذهن من نیست ولی با چشمانش مرا می ترساند، آن قدر به من نگاه می کند که پاهایم سست می شود و روی خیسی پیاده رو زانو می زنم. قلبم را در دستم حس می کنم، خون گرمش را که با آب های آسمان مخلوط شده است و از لای انگشتانم به زمین می چکد و خیلی زود با آب وارد جوی می شود. بدنم آن قدر سرد شده که گویی سرمای همه ی یخبندان های روی زمین در لابلای استخوان هایم جریان دارد. چشم هایم دیگر جغد را نمی بیند، فقط تشعشع سفید مهتاب را که از کف آسفالت خیابان می تابد می توانم ببینم. و چشمانم سوزش احمقانه ای را در خویش احساس می کنند. سستی عمیقی که بیشتر شبیه لحظات خواب رفتن است در نادانی من اثر می گذارد و آرام بر روی زمین خیس دراز می کشم. گویی بر تخت خواب نرم سیاه چال قبری خوابیده ام. و بی آنکه کسی بفهمد می میرم و تا فردا صبح همه ی خونم را آب با خودش می شوید و می برد.
به من میگی چرا حرف مردن میزنم اونوقت خودت.
تازه اون چیزی که من میگم منظورم این نیست که بمیرم.
در دستان تو جان خواهم داد.یا اینکه این پیکار مرا خواهد کشت از نظر من شیرینن.
شاید غم توش باشه ها اما دوست داشتنی.
خیلی دلم میخواد همیشه از شادی بنویسی.
نه که علکیا.واقعا شاد باشی و اونو بشه تو نوشته هات دید.
نه تنها تو ... دلم میخواد همه شاد باشن.
وای فکرشو بکن دنیایی که همه توش شادن.
خیلی خوش میگذره نه؟
:*:
سلام به آتنا خانم ... قشنگ نوشتی اما نمیتونم دلیل این همه غم رو بفهمم...
یه خورده دوز غمش بالا بود...
خوشحال شدم...
سلام دوست گل خودمون.......خوبی؟
میدونی خانمی توصیفی که از اون شب بارونی داشتی خیلی قشنگ بود ادم خودشو قشنگ اونجا حس میکرد....
امیدوارم که همیشه موفق و شاد باشی خانم گل........
الهی بمیرم برات عزیزم ... منم حالم بده ... خیلی گلم ... مثل همیهشه نوشتت پر احساس ... دلم تنگیده عزیزم برات ...
سلام ..خوبی عزیز ..بسیار عالی نوشته بودی ...امام درد یا مولا على، عاشق شبگرد یا مولا على، معنى غیرت خروش چشم تو مردتر از مرد یا مولا على. اى لطافت خیز معشوق سحر یا امام الورد یا مولاعلى. همچو رب تنها و بىهمتا تویى اى امیر فرد یا مولا على، مىچکد از اشکهایت ماهتاب آفتاب زرد یا مولا على.
×××××××××××××××××
یا على اى امتزاج مهر و ماه، اى امام گریه زخمى چاه. یا على اى همسر بانوى آب، مىدمد از چمشهایت آفتاب، پیش چشمت آب نیلى مىشود یاس احمد غرق سیلى مىشود پیش چشمت آه در را سوختند بیت عترت را به کین افروختند. دست شبنم رنگ نیلوفر شکست، جامهاى ساقى کوثر شکست، بازوان نسترن مجروح شد قامت زهراى تو بىروح شد. مثل گوهر گریهات در چاه شد قوس محرابت شهادتگاه شد.
××××××××××××××××××
عیدت مبارک باد
دنیایی که همه توش شاد باشن وجود نداشته و نخواهد داشت...چه با حال مثلاً خواستم واسه آتی کامنت بذارم ولی واسه نظر فری گذاشتم. تو نمیفهمی اندوه مرا...
ati joonaaaaaaaaaaaaaaaam khanomi golam kheili vaghan ziba neveshte boodiya nemidoonestim ye dooste nevisandam dashte boodima:Dalbate doost ke che arz konam :P(N) ama bi shookhi khanomi khoda nakone dele golet gerefte bashe delam nemikhat biam bebinam neveshtehaye atiye golam pore ghame ama motmein bash aty hame chiza ro bespar daste khoda be in jomlam eteghad dashte bash ke in niz bogzarad :Xkhob khanomi khodam hala up mikoni nemiay blog khabar bedi haghesh nist vazanamet:Dhaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa:Dhala na choon gharare easter biay pisham navazanam:*:*:
dige oftady:D
ههههههههههههههههم
باباخیلی گرمه تو وبلاگت
دارم میسوزم
آتیشی تر از ون بود که فکرش و میکردم
Merc , kheili ghashang e , weblog et ham kheili zibas ;)
چرا اتیش قشنگم بغضت ترکید ... :(((
می شه بگی دختر جان اونوقت شب تو اون خیابون خلوت چیکار می کنی؟ :-w
نمی شناسمش ... فقط تو خیالمه ... آذمای تو خیال همیشه قشنگن ... همیشه ارزش دارن ... :) نگفتی چرا بغضت ترکید
سلام آتیش جان من آپ کردم منتظرتم ..فعلا